نوع فایل: word
قابل ویرایش 116 صفحه
چکیده:
امروزه در نظر گرفتن مفاهيم نظري و كاربردي مطالعات مرتبط با رابطه هيجان و شناخت و نيز يافته هاي پژوهشي حوزه هوش هيجاني، همچنين رضامندي زناشويي و رابطه ساختاري بين اين دو مفهوم ، دست مايه و مبنايي براي طرح ريزي راه بردها و برنامه هاي پيش گيري از ناسازگاري زناشويي است .
هدف : پژوهش حاضر «بررسي رابطه هوش هيجاني و رضايت زناشويي را مورد توجه قرار داده است . دراين پژوهش از طرح تحقيق همبستگي استفاده شد. نمونه ها با روش خوشه اي تصادفي، انتخاب و با توجه به هدف و فرضيات مطرح شده مورد آزمون قرار گرفتند . ابزارهاي مورد استفاده عبارتند از : پرسشنامه هوش هيجاني «بار-ان» و مقياس رضامندي زناشويي «انريچ». دراين پژوهش براي تجزيه و تحليل داده ها از آمار توصيفي و از آزمون هاي ضريب همبستگي پيرسون و F استفاده شد.
يافته ها : يافته ها نشان ميدهد كه همبستگي معني داري (05/0P< ، 01/0P<) بين «هوش هيجاني» و « رضايت مندي زناشويي » وجود دارد و بيشترين همبستگي به ترتيب بين مؤلفه هاي كنترل تكانش و فعاليت هاي اوقات فراغت ، كنترل تكانش و رضايت زناشويي ، خودشكوفايي و خانواده و دوستان ، استقلال و خانواده و دوستان، خودشكوفايي و مسائل شخصيتي، استقلال و مسائل شخصيتي ، خوشبختي و خانواده و دوستان ، استقلال و مديريت مالي مي باشد.
بحث و نتيجه گيري : پژوهش نشان ميدهد كه هوش هيجاني سازه اي بنيادين و اثرگذار بر روند بهبود و تقويت روابط زناشويي رضامندانه است و آموزش روشهاي اكتسابي هوش هيجاني مي تواند سبب بهبود كيفيت روابط زناشويي و پيشگيري از اختلافات خانوادگي گردد.
واژه هاي كليدي : هوش هيجاني، رضامندي زناشويي.
مقدمه:
ريشه هاي هوش هيجاني در مفهوم هوش اجتماعي است كه ابتدا توسط ثرندايك در 1920 تعريف شد. ثرندايك هوش هيجاني را به عنوان « توانايي همدلي و عمل به شيوة خردمندانه در روابط انساني» تعريف كرد. ساير روانشناسان آن زمان ديدگاه بدبينانه اي از هوش اجتماعي ارايه كردند، و آن را در قالب اصطلاحات مرتبط با مهارتهاي سلطه جويي بر ساير افراد به كار بردند. هيچ چشم اندازي در زمينه هوش اجتماعي، نظريه پردازان را متقاعد نكرد و نظريه ثراندايك تا دهه هاي بعد بلا استفاده باقي ماند. (1)
ظهور پژوهش در زمينه هوش هيجاني ريشه در ديدگاه وكسلر در باره « جنبههاي غير عقلاني هوش عمومي » دارد كه در سال 1940 بيان گرديد.
در همين راستا، ليپر در سال 1948 اظهار كرد كه « تفكر هيجاني » بخشي از تفكر منطقي و هوش به طور كلي است و سهميدر آنها دارد. در سالهاي ميانه دهه 1980 پژوهش هاي استرنبرگ در مورد همبسته هاي موفقيت او را به بازگشت به نتيجه گيريهاي ثراندايك رهنمون ساخت. اين كه هوش اجتماعي از ظرفيت عقلي جدا است و آن يك مؤلفه اساسي از چيزي است كه مردم را قادر ميسازد تا در زندگي واقعي به خوبي عمل نمايند.
اين فرضيه هاي اوليه پس از قريب به نيم قرن بعد در انديشههاي هواردگاردنر ( 1983 ) متبلور شد. وي هوش اجتماعي را به عنوان يكي از 6 قلمرو هوشي در تئوري هوش چندگانه اش مطرح كرد. به نظر گاردنر يك خانواده 6 هوشي وجود دارد كه عبارتند از : هوش زباني، موسيقيايي، منطقي – رياضي، فضايي، بدني – جنبشي و شخصي . منظور وي از هوش شخصي ميزان دسترسي فرد به احساساتش و توجه به ديگران و تمايز گذاردن بين آنهاست.
هوش شخصي از 2 مؤلفة ( هوش بين فردي و درون فردي ) تشكيل شده كه هوش هيجاني مد نظر ماست. (1)
روانشناسان ديگري نيز ديدگاه متعارف هوش را مورد مناقشه قرار دادند. مايروسالووي اولين كساني هستند كه در سال 1990 مدل جامع هوش هيجاني را معرفي و پژوهش هاي خود را بر جنبه « هيجاني » هوش معطوف نمودند. آنها رويكرد گاردنر را بسط داده و نظريه هوش هيجاني خود را بر پايه نظريات گاردنر در باره استعدادهاي فردي بنا كردند، و بر اين فرض بودند كه افراد در توانايي درك و شناسايي هيجان هاي خود و ديگران با يكديگر تفاوت دارند.
يافته هاي ماير و سالووي همراه با بخش اعظم نظريه آنها در زمينه هوش هيجاني، دستمايه تأليف كتاب معروف « هوش هيجاني » توسط دانيل گلمن در سال 1995 گرديد. اين كتاب همراه با كتاب ديگر گلمن به نام « كار با هوش هيجاني »، سهم بسزايي در عموميت يافتن اين حوزه جديد داشت.
گلمن، در نوشته هايش بر اين موضوع اشاره داشت كه احتمالاٌ هوش هيجاني بهترين پيش بيني كننده موفقيت در زندگي است و در واقع براي همگان قابل دسترسي بوده، و مفهومي مشابه « منش » دارد. او بر نحوه تغيير هوش هيجاني در طول زندگي، راههايي كه از طريق آن، مهارت هاي هيجاني موجب افزايش توانايي فرد براي عملكرد بهتر و موفقيت در زندگي ميشود، و هزينههاي صرف شده براي آنچه كه او « سواد آموزي هيجاني » ناميد، تأكيد ورزيد.(2)
نهايتاٌ ديدگاه چند عاملي بار – ان در زمينه مطالعه هوش هيجاني، افق تازه اي در پژوهش هاي مربوط به اين حوزه پيش روي محققان گشود.
نتايج پژوهش هاي بار – ان كه ريشه در فعاليت هاي او به عنوان روانشناس باليني داشت در سال 1977 آغاز و در سال 1980 با تهيه پرسشنامه بهره هيجاني بار – ان ( EQ-I ) معرفي گرديد. تجارب باليني او بر نيازبه پاسخ به اين سئوال تأكيد داشت كه چرا برخي مردم از سلامت روانشناختي بهتري نسبت به ديگران بر خوردارند ؟ اين سئوال سپس به اين پرسش كه چرا برخي افراد در كسب موفقيت در زندگي از ديگران توانمند ترند ؟ تغيير يافت. اين سئوالات به مرور به عواملي (مهارت هاي هيجاني) براي تعيين موفقيت عمومي و موفقيت در حفظ سلامت هيجاني مثبت منجر گرديد. متعاقب اين بررسي آشكار شد كه تعيين كننده كليدي و عامل پيش بيني موفقيت، هوش شناختي به تنهايي نيست – بسياري از افراد با هوش مرتكب اشتباهات و لغزش هايي در زندگي ميشوند، در حالي كه افراد زيادي با هوش شناختي پايين در زندگي موفق و كامياب هستند. (2)
در پرتو اين يافته. بار – ان پيشنهاد ميكند كه با سنجش و ارزيابي هوش هيجاني مي توان ميزان موفقيت هاي فرد را در زندگي فردي و اجتماعي پيش بيني كرد .
نتايج تحقيقات نشان ميدهند در ازدواج هايي كه در آنها زوجين با يكديگر در تعارض و تضاد باشند برانگيختگي هاي عاطفي زيادتري ديده ميشود. به عبارت ديگر، بيشتر تعارض ها و اختلافات بين زوجين به دليل برانگيختگي هاي عاطفي صورت ميگيرد، كما اين كه ارزيابي هاي فيزيولوژيكي ( مثل ضربان قلب، افزايش رسانايي پوست و فعاليت هاي ماهيچه اي ) اين موضوع را نشان ميدهد. هم چنين مطالعات نشان ميدهد كه افراد در توانايي دريافت و تشخيص دقيق عواطف خود و ديگران با يكديگر تفاوت دارند. مثلاٌ بعضي از زوج ها، آشكارا نسبت به علائم عاطفي همسرشان بي توجه هستند و آنان را ناديده ميگيرند يا آمادگي سوء تعبير و عدم تشخيص صحيح اين عواطف را دارند. مثلاٌ حالت غمناكي يا اندوه همسر خود را به عنوان عصبانيت و خشم تفسير مينمايند. علاوه بر اين ها ،انسان ها داراي تفاوت هاي قابل توجهي در توانايي ابراز صريح عواطف خود ميباشند. مثلاٌ برخي از زوج ها عادت دارند پيام هاي عاطفي مبهم و گيج كننده اي به طرف مقابل خود بدهند ( هم زمان هم مي خندند و هم اخم ميكنند ). پژوهشگران دريافته اند كه ارتباط با ثبات و معناداري بين تفاوت هاي فردي در توانايي ابراز دقيق و صحيح عواطف و تشخيص آنها با شادي هاي زندگي در روابط زناشويي مطلوب وجود دارد. براي مثال نولر و همكارانش نشان داده اند كه زوج هاي خرسند در مقايسه با زوج هايي كه رابطه زناشويي و عاطفي خوبي با هم ندارند، احساس هم دلي بيشتري نسبت به هم نشان ميدهند و نسبت به احساسات يكديگر حساسيت بيشتري به خرج ميدهند.
البته در اين موارد جداسازي علت و معلول و تشخيص اين كه كدام عامل علت است و كدام معلول، امري بسيار دشوار است، زيرا امكان دارد مشكلات و اختلافات زناشويي موجب كاهش حالت عاطفي در زوجين شود و از طرف ديگر عدم حساسيت عاطفي هم سبب كاهش احساس خوشبختي در زندگي زناشويي و احساس رضايت همسران از يكديگر شود. (3)
در اين تحقيق سعي شد ارتباط بين هوش هيجاني و رضايتمندي زناشويي در زوجين بررسي شود و ارتباط اين دو عامل به همراه عواملي مثل سطح سواد و مدت ازدواج ارزيابي گردد.
فهرست مطالب:
مقدمه
بیان مسئله
اهمیت پژوهش
اهداف پژوهش
فرضیه های پژوهش
تعریف مفاهیم و اصطلاحات
فصل دوم: ادبیات پژوهش
2-1 تاریخچه هوش هیجانی
2-2 تئوری هوش هیجانی سالووی و مایر
2-3 مفاهیم اساسی هوش هیجانی
2-4 مولفه های گلمن
2-5 آموزش و یادگیری هوش هیجانی
2-6 رضایت زناشویی
2-7 مدل پنج مرحله ای برچلر
2-8 رضایت زناشویی و هوش هیجانی
2-9 مروری بر تحقیقات انجام شده در زمینه هوش هیجانی و رضایت زناشویی
فصل سوم:روش اجرای پژوهش
3-1 طرح كلی پژوهش
3-2 جامعه آماری
3-3 نمونه آماری
3-4 متغیر های پژوهش
3-5 ابزارهای پژوهش
3-6 روش اجرای پژوهش
3-7 روش آماری
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها
4-1 اطلاعات جمعیت شناختی
4-2 نتایج به دست آمده از پژوهش
4-3 اطلاعات بیشتر پژوهش
فصل پنجم: نتیجه گیری
5-1 خلاصه و نتیجه گیری
5-2 بحث در زمینه ی یافته ها
5-3 محدودیت های پژوهش
5-4 پیشنهادات نظری
منابع
پیوست
منابع و مأخذ:
1- Golman D:Emotinal Intelligence. Bantam Books, New York, 1995. P: 277-390.
2- Bar-On R, Parker J.D.A: Emotional intelligence. Sanfrancisco: Jossy-Bass, 2000, P: 24-185.
3- سياروچي. ژوزف ، فورگاس . ژوزف ، ماير.جان. هوش عاطفي در زندگي روزمره . ترجمه اصغر نوري امام زاده اي و حبيب ا... نصيري. انتشارات نوشته (1383) صفحات 74-60 و 184-165.
4- Sadock. B, Sadock V: Kaplan & Sadock's Comprehensive text book of Psychiatry. Philadelphia. 2000, P: 446-462. 2004, P:535-537.
5- Ciarrochi, J, Forgas, J.P & Mayer, J.D: Emotional Intelligence in everyday life. Philadelphia: Taylor & Francis (2001), P: 18-35.
6- گلمن . دانيل ، هوش عاطفي ، ترجمة حميدرضا بلوچ . انتشارات جيحون (1379) ، صفحات 281-279.
7- Bar-On, R: Bar-on emotional outient inventory. Toronto: Multi Health System Inc. 2000 P:3-85.
8- Salorey P, Mayer J.D:Emotional Intelligence, imagination, cognition and personality. 1999. P:18-180.
9- Najm. Qinza. J. Attachment Styles and emotional intelligence in marital satisfaction among Pakistani men and women. Tennessee State University .BAI A 67 / 01 P 105 July 2006.
10- Bricker Dale. The link between marital satisfaction and emotional intelligence , University of Johannesburg Department Psychology. Dec 2005.
11- Brackett Marc .A, Warner Rebecca.M , Bosco. Jennifer S. Emotional intelligence and relationship quality among couples. Personal Relationships. 12(2), 197-212. June 2005.
12- Cordova . James. V, Christina . Gee. B, Warren . Lisa. Z. EQ and Marital Satisfaction. IRISH MANAGEMENT INSTITUTE. March 2005.
13- دكتر ثنائي . باقر. مقياس هاي سنجش خانواده و ازدواج . انتشارات بعثت . (1379) . صفحات 28-19