این نوشتار مبانی نظری و پیشینه تحقیق نظریه های شادکامی می باشد. در بخش اول چارچوب و مبانی نظری نظریه های شادکامی تشریح می شود و در بخش دوم پیشینه نظری تحقیق نظریه های شادکامی در پژوهش های داخلی و خارجی مورد بررسی قرار می گیرد.
نظریه های شادکامی
1- دیدگاه روانشناختی:
از دیدگاه روانشناسان، شادی یک هیجان ناپایدار است و میتواند برای چند ثانیه، چند دقیقه و چند ساعت ادامه داشته باشد. حال اگر احساس شادی بیش از چند ساعت ادامه یابد و برای مدتها نیز پایدار بماند در این صورت به آن احساس خوشبختی یا شادکامی میگویند.
یکی از نظریههای شادکامی از دیدگاه روانشناسی «نظریه سطح انطباق[1]» نام دارد.بر اساس این نظریه احساس شادکامی هر فرد با مقایسه اوضاع و احوال و شرایط فرد بهبود پیدا میکند به همان نسبت معیار شادکامی فرد نیز بالاتر میرود. به هر حال هر یک از ما احساس شادکامی را با کلمات خاصی تعریف میکنیم که هر چند معنای این کلمات برای همه ما قابل فهم و درک است، ولی همه افراد نمیتوانند تعریف کاملاً مشابهی برای احساس شادکامی ارائه دهند. هر یک از ما در ارائه تعریفی برای شادکامی و تعقیب آن یک هدف نهایی را دنبال میکنیم و تصمیمات اساسی و مهم زندگی خود را بر اساس آنچه که فکر میکنیم ما را خوشبختتر و شادکامتر خواهد کرد، انجام میدهیم(مظفری و هادیان فرد، 1384).
از دیدگاه روانشناسی شادکامی در سطح فردی مورد توجه است. شادکامی به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی فرد تصور میشود، یعنی میزان شادکامی هر فرد بستگی به ویژگیهای فرد دارد که دیدش نسبت به زندگی چگونه باشد. عقاید انسان بی حوصله و طمع کار درک میکند. لازم به ذکر است که این نظریه سطح فردی به نتایجی دست یافت که بر پایه تحلیل و مطالعههای طولی و آزمایشی به دست آمده است که عبارت اند از:
1- شادکامی در یک مدت کوتاه کاملاً ثابت است و در مدت طولانی دوامی ندارد. 2- شادکامی به شانس یا سودمندی بستگی ندارد. 3- شادکامی تنها به عوامل درونی بستگی ندارد و عوامل خارجی یا محیطی نیز در میزان شادکامی نقش دارند. به عبارت دیگر، اساس وراثت در شناخت شادکامی نقش کمی را بر عهده دارد و عوامل روانشناسی فقط قسمتی از این تفاوتها را نشان میدخد. یکی از عواملی که موجب شادکامی در فرد میشود درک فرد از خویشتن میباشد. هنگامی که یک فرد به هستی درونی خویش پی میبرد و بر تواناییهای خود واقف میشود میتواند بر مشکلاتش چیره شود و شرایط زندگی خود را با اتکا بر تواناییهایش توسعه میدهد. زیرا هنگامی که انسانها با مشکلی مواجه میشوند نمیتوانند بی تفاوت از آن بگذرند و سعی میکنند مشکلات خود را با توجه به امکانات موجودی که دارند مدتفع سازند (به نقل از آریایی مقدم، 1382). در زیر به مطالعات برخی روانشناسان که شادکامی را از سلامتی، جوانی، نیرو و دیگر شرایط زندگی مستقل میدانند، میپردازیم.
بریکمن[2] (1987؛ به نقل از آریایی مقدم، 1382) در مصاحبه با گروهی از افراد که در قرعه کشی مبلغ قابل توجهی پول برنده شده بودند و گروهی که به هیچ عنوان پولی را به دست نیاورده بودند در مورد احساس خوشبختی در شش ماه قبل و بعد از قرعه کشی به این نتیجه رسید که این افراد (گروهی که در قرعه کشی پول زیادی به دست آوردهاند) در مقایسه با گروه دیگر در گذشته، حال، شش ماه آینده احساس شادکامی و خوشبختی را تجربه نکردند و در بعضی از جنبهها وضعیت زندگی آنان بدتر از افرادی بوده که پول زیادی را به دست نیاورده بودند. این افراد از فعالیتهای روزمره زندگی خود کمتر لذت میبرند و بعد از چنین تغییر مهمی در زندگی خود نیز لذتهای ساده برای آنان اهمیتی نداشت.
فریدمن[3] (1978؛ به نقل از ساعتچی، 1377) از گروه زیادی از مردم درخواست کرد تا شادکامی را تعریف کنند. نتایج این تحقیق نشان داد که حدود نیمی از گروه نمونه مورد تحقیق وی شادکامی را بر اساس امکان دسترسی به تفریحات، فعالیتهای هیجانآور و اوقات خوش تعریف کردند و به نظر آنان شادکامی یعنی وقتی زندگی مملو از فعالیتهای لذتبخش است. نیم دیگری از گروه در مطالعه، شادکامی را بر اساس عواملی نظیر قناعت، خرسندی، رضایت و رهایی از انواع نگرانیها تعریف کردند. به نظر آنها آرامش درونی یا حالت درونی آرام شامل آرامش خاطر یعنی خوشبختی و شادکامی است. در این تحقیق مشخص شد که گروهی از مردم نسبت به فعالیتهای لذت بخش و گروهی دیگر نسبت به برخورداری از آرامش خاطر تأکید میکنند. اما تفاوت این دو گروه از مردم در تأکیدی است که نسبت به هر عامل داشتهاند. در ادامه باید افزود که تقریباً هر شخصی تشخیص میدهد که اوقات خوش و آرامش خاطر جزء پایههای خوشبختی است و تفاوت مردم با یکدیگر در تأکیدی است که نسبت به این عوامل داشتهاند.
2- دیدگاه جامعه شناختی:
یکی از اهداف اصلی جامعه قرن بیستم تعقیب شادکامی و متداول ساختن آن در بین جامعه است. به طور منحصر به فرد مردم سعی میکنند شیوههای زندگی شان را چنان شکل بدهند تا بتوانند به نحو احسن از آن لذت ببرند. از لحاظ سیاسی حمایتهای فراوانی در این زمینه صورت گرفته است که هدف اصلی آن افزایش شادکامی برای همه اعضای جامعه میباشد و نیز این اعتقاد عمیقاً وجود دارد که ما میتوانیم نسبت به وضعیتی که در ان هستیم خوشحال تر زندگی کنیم.
یکی از نظریههای جالب در زمینه شادکامی «نظریه مقایسه اجتماعی[4]» است. در این نظریه شادکامی نتیجه یا حاصل این احساس شخص است که اوضاع و احوال و شرایط زندگی فرد بسیار مطلوب تر از اوضاع و احوال زندگی دیگران است. براساس این نظریه میتوانیم با مقایسه زندگی خود با زندگی افراد دیگری که امتیازهای کمتری دارند احساس شادکامی بیشتری بکنیم. یکی از عواملی که در نظریه مقایسه اجتماعی اهمیت کمتری دارد ثروت است. برخلاف تصور عمومی مردم احساس شادکامی و خوشبختی در افراد ثروتمند تفاوت زیادی با احساس خوشبختی در مردم غیر ثروتمند ندارد. شرط این مقایسه آن است که مردم غیر ثروتمند از امکانات اولیه و اساسی زندگی مانند: شغل، خانه، خانواده و نظایر آن برخوردار باشند(ساعتچی، 1377).
دیدگاه جامعه شناختی شادکامی را به عنوان یک ویژگی ملی تلقی میکند و بر این اصل است که عقاید و ارزشها در تعیین میزان شادکامی نقش اساسی دارد. چشمانداز زندگی اشاره شده در ارزش های مشترک و اعتقادات در بین افراد به عنوان گسترش دهندهی ادراکات فردی به حساب میآیند. همان طور که چشم انداز جمعی به صورت گستردهای یک موضوع ثابت میباشد و قضاوتهای فردی در ارتباط با آن حالتی ایستا دارند (همان منبع).
این نظریه به وسیله تفاوتهایی که بین میانگین شادکامی میان ملتها موجود است مورد تحلیل قرار گرفت و به نتایج ذیل دست یافت: 1- ثبات جامعه علی رغم وصول نسبی به ثبات نسبی در دهه اخیر دستخوش تغییرات عمیق و نسبی قرار گرفته است. 2- میانگین شادکامی به دست آمده در ملتها به شرایط زندگی آنها بستگی ندارد. 3- تفاوتهایی که در بین ملتها وجود دارد را نمیتوان با یک چشم انداز سطحی به زندگی شان توضیح داد (همان منبع).
حال در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا می توان شادکامی را در جامعه گسترش داد؟
به دلایل ذیل نمیتوانیم شادکامی را در اجتماع گسترش دهیم: 1- قادر نیستیم جامعه را بر طبق برنامه تغییر دهیم اما این موضوع به جوامع صنعتی محدود میشود. 2- پیشرفت موفقیتآمیز جامعه در این باره کمک کمی میکند(ساعتچی، 1377). جامعه شناسان در حیطه شادکامی معتقدند که انسانها میتوانند شادکامتر زندگی کنند به شرط آن که نگرش افراد به زندگی در افکار وجودشان ریشهدار شود. تحقیقات علمی برنامهریزی شده در میان ملتها نشان داده است که با شهروندان شادکام میتوانیم جامعهی بهتری داشته باشیم. در بررسی افکار عمومی شادکامی از ارزش والایی برخوردار است و در زندگی مردم اولویت دارد، یعنی مردم بیشتر فعالیتهایی را انجام میدهند که باعث افزایش شادکامی در آنها بشود و بتوانند شادکامتر زندگی نمایند(هاردینگ[5]، 1985، به نقل از آریایی مقدم، 1382).
حال به ذکر تحقیقاتی که توسط جامعه شناسان و روان شناسان اجتماعی در حیطه شادکامی انجام گرفته است، میپردازیم.
مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه میشیگان[6] آمریکا در سال 1978 مجموعه تحقیقاتی را در مورد میزان شادکامی انجام داد. در پرسشنامهای از مردم خواسته شد تا درباره هیجانهای مثبت و منفی خود در طی چند هفته گذشته اظهار نظر کنند. نتایج حاصل از این بررسیها نشان دادند که 86 درصد از پاسخ دهندگان به دلیل اتمام رسانیدن کارها یا فعالیتی که در دست داشتهاند احساس خشنودی کردهاند، 74 درصد احساس کردهاند که امور بر وفق مراد آنان در جریان بوده است، 74 درصد از پاسخدهندگان نوعی هیجان مطبوع با این احساس را تجربه کردهاند که چیزی برای آنان جالب بوده است، 30 درصد از افراداحساس افسردگی یا احساس ناخشنودی شدید را تجربه کردهاند، 48 درصد احساس بیقراری کردهاند و 22 درصد به دلیل انتقادی که از آنان شده است ناراحت شدهاند. نتیجه این تحقیقات نشان میدهند که هر چند زندگی برای گروه مورد مطالعه دارای پستیها و بلندیهای خاص خود بوده است، بیشتر مردم لحظات خوب را بیشتر از لحظات نامطبوع تجربه کردهاند(ساعتچی، 1377).
اینگلهارت[7](1990؛ به نقل از آریایی مقدم، 1382) میگوید اختلافات چندگانهی ملی در شادکامی معیارهای فرهنگی شناختی را منعکس میکند. او این معیارها را ریشه در تفاوتهای عمیق در نگرش به زندگی بین ملتها میداند. در این زمینه دو مسأله جای ابهام دارد: 1- تعصبهای فرهنگی در معیارهای شادکامی 2- تفاوت فرهنگی موجود در شادکامی.
فهرست مطالب
شادکامی 7
2-20- نظریه های شادمانی 14
1- دیدگاه روانشناختی: 14
2- دیدگاه جامعه شناختی: 17
3- دیدگاه عصبی– شناختی: 22
2-21- ویژگیهای اصلی افراد شادکام 24
2-22- اسلام و شادی 25
2-23- پیشینه پژوهشی تحقیق 27
2-24- جمع بندی 35
2-25- فرضیه ها 37
منابع 38
منابع انگلیسی 42