این نوشتار مبانی نظری و پیشینه تحقیق نظریه های فلسفی اخلاق می باشد. در بخش اول چارچوب و مبانی نظری نظریه های فلسفی اخلاق تشریح می شود و در بخش دوم پیشینه نظری تحقیق نظریه های فلسفی اخلاق در پژوهش های داخلی و خارجی مورد بررسی قرار می گیرد.
مقدمه
برای ارزشهای اخلاقی می توان سه سطح حقیقی، نظری و عملی قائل شد که سطوح نظری و عملی آن دارای دو ساحت فردی و اجتماعی است. از این رو ارزشهای اخلاقی را می-توان در سه جهان و از سه منظر مطالعه نمود:
در جهان اول (جهان حقیقی) و از منظر فلسفی چیستی اخلاق تبیین می شود؟ فیلسوفان اخلاق، نظامهای اخلاقی را صرف نظر از ظهور و بروزشان در فرد یا جامعه خاصی بررسی می کنند. آنها تلاش می کنند تا خوب و بد اخلاقی را برای نوع بشر تعریف، توجیه و تبیین نمایند. از این منظر، نظام اخلاقی همچون موجودی متشکل از عناصر و اجزایی با روابط درونی نگریسته می شوند. ارزشهای اخلاقی عناصر تشکیل دهندۀ نظامهای اخلاقی اند که به صورت ارزشهای غایی و ارزشهای وسیله ای با یکدیگر مرتبط می-شوند. ارزش غایی در حکم ساختار یک نظام اخلاقی عمل می-کند.
مناظر جهان دوم و سوم از آن روان شناسان و جامعه-شناسان اخلاق است که چگونگی ظهور و بروز ارزشهای اخلاقی را در افراد و جوامع توصیف و تبیین می کنند.
در جهان دوم (جهان فردی) و از منظر روانشناختی، چگونگی و چرایی اعتقاد و پایبندی فرد به یک نظام اخلاقی توصیف و تبیین می شود. در این مقام، نظام اخلاقی دارای سطوح نظری(شناختیـ نگرشی) و عملی (مهارتی) است. در این سطح دلایل ـ انگیزه ها و مهارت های فرد عناصر تشکیل دهندۀ نظام اخلاقی هستند که دلایل و انگیزه ها به مثابه ساختار آن عمل می کنند. روان شناس تلاش می کند سازوکارهای مؤثر بر دلایل ـ انگیزه ها و مهارت های اخلاقی و دیالکتیک آنها را درون فرد تحلیل کند.
در جهان سوم(جهان اجتماعی) و از منظرجامعه شناختی چگونگی و چرایی اعتقاد و پایبندی افراد یک جامعه به یک نظام اخلاقی توصیف و تبیین می شود. در این مقام نیز ارزشها، دارای سطوح آرمانی(نظری) و واقعی(عملی) هستند. جامعه شناس تلاش می کند سازوکارهای مؤثر بر سطوح آرمانی و واقعی ارزشها و دیالکتیک آنها را درون جهان اجتماعی تحلیل کند.
تلاش می کنیم با مرور نظریه های فلسفی، روانشناختی و جامعه شناختی، به یک گونه شناسی معتبر از نظامهای اخلاقی و چگونگی و چرایی توزیع متفاوت آنها در جامعه آماری مورد پژوهش، دست یابیم.
2-2- نظریه های فلسفی
مقدمه
فرااخلاق، اخلاق هنجاری و اخلاق کاربردی سه گونه از مطالعات اخلاقی در حیطۀ فلسفۀ اخلاق اند. از آنجا که هدف ما از مرور نظریات فلسفی، دست یابی به یک گونه شناسی از نظامهای اخلاقی است مرور فلسفی ما به اخلاق هنجاری محدود می شود.
اخلاق هنجاری بخشی از فلسفۀ اخلاق است که دربارۀ کنش های اخلاقی سخن می گوید و در پی تبیین نظامی از قواعد و اصول حاکم بر رفتار اخلاقی است. اخلاق هنجاری دو سطح دارد.
فیلسوفان اخلاق در سطح اول از معیارهای کلی اخلاقی سخن می گویند، یعنی به این پرسش که معیار خوب بودن یک منش یا کنش انسانی چیست؟ پاسخ می دهند.
در سطح دوم از خوبی و بدی یا اخلاقی و غیراخلاقی بودن کنش های خاص بحث می کنند، یعنی به این پرسش که کدام منش یا کنش آدمی خوب است؟ پاسخ می دهند. بدین ترتیب در سطح اول به «معیارهای اخلاقی» و در سطح دوم به «اصول اخلاقی » دست می یابند. به عبارت دیگر، در سطح اول، از معیار کلی خوبی و بدی کنش ها بحث می کنند و در سطح دوم، مصادیق آن معیار کلی را تعیین می کنند. می توان گفت در یک سطح «ارزش غایی» و بر اساس آن در سطح دیگری، «ارزشهای وسیله ای» را معین می کنند.
در اخلاق هنجاری، نظریه ها، دیدگاه ها و نظامهای اخلاقی متفاوت و متعددی وجود دارد به گونه ای که گونه-شناسی آنها موضوع پژوهش های فلسفی بسیاری بوده است. یک گونه شناسی خوب، گونه شناسی است که از طریق قیاس و استقرا هر دو به دست آید؛ یعنی منطقی و مانع است تا هر نظام اخلاقی تنها در یک گونه قرارگیرد و جامع است تا هیچ نظام اخلاقی از نظر نیفتد.
منبع:فروشگاه ساز فایلینا
گونه شناسی نظامهای اخلاقی
علاّمه طباطبایی در تفسیر المیزان نوعی گونه شناسی از نظامهای اخلاقی ارائه میدهد. ایشان معتقدند علم اخلاق عبارت است از فنی که پیرامون ملکات انسانی بحث میکند، ملکاتی که مربوط به قوای نباتی و حیوانی و انسانی اوست تا فضایل آنها را از رذائلش جدا سازد و معلوم کند کدام یک بد، رذیله و مایه نقص اوست تا آدمی بعد از شناسایی آنها خود را با فضایل بیاراید و از رذایل دور کند. اصلاح اخلاق و تحصیل ملکات فاضله در دو طرف علم و عمل و پاک کردن دل از خوی های زشت با «تلقین علمی» و «تکرار عملی» ممکن است که خود اینها به دو طریق ممکن میشود که البته ایشان در ادامه راه سومی نیز بدان میافزاید که این سه عبارتند از:
«راه اول در نظر داشتن فوائد دنیایی فضایل و فوائد علوم و آرائی که مردم آن را میستایند. این طریقه همان طریقه معهودی است که علم اخلاق قدیم، اخلاق یونان و غیره بر آن بنا شده است و قرآن کریم اخلاق را از این طریق استعمال نکرده و زیربنای آن را مدح و ذم مردم قرار نداده که ببینیم چه چیزهایی در نظر عامۀ مردم ممدوح و چه چیزهایی مذموم است؟ چه چیزهایی را جامعه میپسندد و چه چیزهایی را جامعه نمیپسندد و قبیح میداند.
راه دوم از تهذیب اخلاق این است که آدمی فوائد آخرتی آن را در نظر بگیرد و این طریقه، طریقۀ قرآن است. اخلاق را از راه غایات اخروی، اصلاح و تهذیب میکند که یک یک آنها کمالات حقیقی قطعی هستند نه کمالات ظنی. این روش اصلاح اخلاق، طریقۀ انبیا است که نمونههای بسیاری از آن در قرآن آمده و نیز به طوری که پیشوایان ما نقل کردهاند در کتب آسمانی گذشته نیز بوده است.
راه سومی هم وجود دارد که مخصوص قرآن کریم است و در هیچ یک از کتب آسمانی که تاکنون به ما رسیده یافت نمیشود و نیز از هیج یک از تعالیم انبیا گذشته نقل نشده و نیز در هیج یک از مکاتب فلاسفه و حکمای الهی دیده نشده و آن عبارت است از این که انسانها را از نظر اوصاف و طرز تفکر طوری تربیت میکند که دیگر محل و موضوعی برای رذایل اخلاقی باقی نمیگذارد و به عبارت دیگر اوصاف رذیله و خوی های ناستوده را از طریق رفع از بین میبرد نه دفع؛ یعنی اجازه نمیدهد که رذایل در دل ها راه یابد تا درصدد برطرف کردنش برآیند، بلکه دل ها را آن چنان با علوم و معارف خود پرکرده که دیگر جایی برای رذایل باقی نمیگذارد. هرعملی که انسان برای غیر خدا انجام میدهد لابد منظوری از عمل دارد؛ یا میخواهد عزتی به دست آورد یا از نیرویی میترسد که میخواهد از شر آن محفوظ بماند. قرآن کریم هم عزت را منحصر در خدای سبحان کرده ان العزه لله جمیعاً و هم نیرو را منحصر در او کرده ان القوه لله جمیعاً و اگر براستی این دو قضیه برای کسی معلوم شود یعنی علم یقینی به آن داشته یاشد تمام بدی ها و پستیها از دلش شسته میشود.(طباطبایی،1364: 265-264)
ایشان با یادآوری همین بحث مینویسند: «مقتضای روش اول این است که نفس خود را اصلاح کنیم و ملکات آن را تعدیل نماییم تا صفات خوبی به دست آوریم. صفاتی که مردم و جامعه آن را بستایند. روش دوم نیز نظیر اولی است با این تفاوت که هدف و غرض در این دو روش متفاوت است. در روش اول جلب توجه و حمد و ثنای مردم و در دومی سعادت حقیقی و دائمی ولی هر دو در این معنا شریکند که هدف نهایی آنها، فضیلت انسان از نظر عمل است. ولی در روش سوم هدف از تهذیب اخلاق تنها و تنها رضای خداست. مقاصد نیز به تبع آن متفاوت است. عشق به جمال و زیباپسندی فطری بشر است. علاقه به محبوب به جایی میرسد که هیچ چیز را نمیبیند مگر آنکه قبل از آن و با آن خدا را میبیند و موجودات از مرتبه استقلال ساقط میشوند. پس صورت های علمی و طرز فکر چنین کسی غیر از دیگران است؛ برای این که دیگران به هر چیزی که نظر میکنند از پشت حجاب استقلال نگاه میکنند ولی او این حجاب را پسزده و این عینک را از چشم برداشته است. همچنین از نظر عمل با دیگران متفاوت است او از آنجا که غیرخدا را دوست نمیدارد قهراً جز تحصیل رضای او هدفی ندارد پس هدف او با هدف مردم متفاوت است چون او تاکنون مانند سایر مردم هرچه میکرد به منظور کمال خود میکرد، ولی حالا هرکاری میکند بدان جهت میکند که محبوبش دوست دارد.
نظام اخلاقی اول یعنی مکتب حکما و فلاسفه تنها به سوی حق اجتماعی و نظام اخلاقی دوم تنها به سوی حق واقعی و کمال حقیقی؛ یعنی آنچه مایۀ سعادت آدمی در آخرت است فرا میخواند، ولی قرآن کریم به سوی حقی دعوت میکند که نه ظرف اجتماع گنجایش آن را دارد و نه آخرت و آن خدای تعالی است. قرآن اساس تربیت خود را براین پایه نهاده که خدا یکی است و شریکی ندارد و این زیربنای دعوت اسلام است که بندۀ خالص بار میآورد و عبودیت محض را نتیجه میدهد و چقدر میان این سه روش فاصله است. محبت و عشق و شور، انسان محب و عاشق را به کارهایی وا میدارد که عقل اجتماعی آنها را نمیپسندد، چون ملاک اخلاق اجتماعی همین عقل اجتماعی است یا به کارهایی وا میدارد که فهم عادی ـ که اساس تکالیف عمومی و دینی است ـ آن را نمیفهمد(همان:طباطبایی،1364: 271-279)
فهرست مطالب
مبانی نظری در مورد نظریه های فلسفی اخلاق
2-2- نظریه های فلسفی 2
2-2-1- گونه شناسی نظامهای اخلاقی 3
2-2-1-1- پیامدگرایی 8
2-2-1-2- وظیفه گرایی 17
2-2-1-3- فضیلتگرایی 24
2-2- 2-گونه شناسی برگزیده 32
پیشینه نظری پژوهش در مورد نظریه های فلسفی اخلاق
2-3-5- چارچوب نظری 48
2-3-5- 1- مدل نظری 74
6-1- فهرست منابع 77