در سالهای اخیر در کشور ایران مانند سایر کشور های جهان علاقه بخصوص
مهم از طرف مقامات دولتی و هم از جانب مردم به امر بهداشت روانی نشان داده
شده است و اثرات آن در بهبود و اوضاع بیمارستانهای روانی و به کاربردن
روشهای صحیح در پیشگیری مشاهده می گردد. عدم سازش وجود اختلالات رفتار در
جوامع انسانی بسیار مشهور و فراوان است و در هرطبقه و صنفی و در هر گروه و
جمعی اشخاص نامتعادل وجود دارند.
هر شخص ممکن است گرفتار ناراحتی روانی شود خود به خود کافی نیست زیرا که
بهداشت فقط منحصر به تشریح علل اختلالات رفتار نبوده بلکه هدف اصلی آن
پیشگیری ا ز وقوع ناراحتی ها می باشد. پیشگیری عبارت است از به وجود آمده
عاملی که مکمل زندگی سالم و نرمال باشد و نیز درمان اختلالات جزیی رفتار به
منظور جلوگیری از وقوع بیماریهای شدید روانی است. یکی از شرایط اصولی
بهداشت اصولی بهداشت روانی این است که شخص به خود احترام بگذارد و خود را
دوست بدارد(شاملو، 1376).
در طول یک قرن گذشته بسیاری از روانشناسان اتفاق نظر دارند که انسان
نیازمند به عزت نفس است. در ادبیات روانشناختی مطالب مفصلی درباره عزت نفس
وجود دارد و تا امروز تحقیقات و مطالعات زیادی درباره عزت نفس و ارتباط آن
با متغیرهای متعدد دیگر انجام گرفته است که بیشتر تحقیقات این مطلب مهم و
اساسی را تایید می کنند که عزت نفس بالا از عوامل مثبت و موثر در بهداشت
روانی و عزت نفس پایین از عوامل مستعد کننده ناراحتی های روانی می باشد.
عزت نفس عبارت است: از احساس ارزشمند بودن، این حس از مجموع افکار احساسات،
عواطف و تجربیاتمان در طول زندگی ناشی می شود. همه افراد، صرف نظر از سن،
جنسیت، زمینه فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت نفس
هستند. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند، معمولاً احساس خوبی نیز به
زندگی دارند.آنها می توانند با اطمینان، مشکلات مواجه شوند و از عهده آنها
بر آیند(کلمز 1375).
کودکان کم توان ذهنی آموزش پذیر
به گروهی از کم توانان-ذهنی اطلاق می شود که دارای بهره هوشی 50 تا75 هستند
و از نظر سنی در محدوده 6-12 در قرار دارند. در پژوهش حاضر منظور از کم
توان ذهنی آموزش پذیر کسی است که براساس تشخیص کارشناسان سنجش آموزش و
پرورش در آموزشگاههای استثنایی مشغول به تحصیل هستند. همچنین والدین دارای
کودکان کم توان ذهنی از جمله گروههای مورد بررسی در مطالعه حاضر هستند. در
پژوهش حاضر کودک عادی به کودکی گفته می شود که مشکل کم توان ذهنی یا
نابینایی و ناشنوایی ندارد و دچاراختلالات یادگیری نیست و از نظر روانی
مشکل خاصی ندارد. کودک استثنایی و والدین نه تنها بر یکدیگر تاثیر متقابل
دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تاثیر قرار
می دهند. وجود کودک استثنایی اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده
وارد می کند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل ضایعه گاه به حدی است که
وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی می شود. در تعریف سلامت روانی
باید این نکته را در نظر داشت که هر انسانی که بتواند با مسائل عمیق خود
کنار بیاید، باید با خود و دیگران سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب
ناپذیر درونی خود دچار استیصال نشود و خود را به وسیله جامعه طرد نسازد
فردی است دارای سلامت روانی(نریمانی و همکاران،1386).
تقریباً 60 سال پیش سازمان بهداشت جهانی سلامت را به عنوان حالتی از
بهزیستی کامل جسمی، ذهنی و اجتماعی و نه صرفاً بیمار نبودن تعریف
کرد(سازمان بهداشت جهانی،2001 و 2004). جاهودا(1958) از نداشتن بیمار روانی
به عنوان معیار سلامت روانی انتقاد و به جای آن معیارهای چندگانه را برای
سلامت روانی ارائه کرد. متاسفانه تا مدتها پیشرفت قابل ملاحظه ای در کاربرد
این دیدگاههای در قلمروهای علمی و عملی مشاهده نشد. سلامت یک مفهوم چند
بعدی است که علاوه بر بیمار و ناتوان نبودن، احساس شادکامی و بهزیستی1را
نیز در بر می گیرد. اغلب روانپزشکان، روان شناسان و محققان بهداشت روانی
جنبه های مثبت سلامت را نادیده می گیرند. تلاش هایی که در جهت گذر از
الگوهای سنتی سلامتی صورت گرفته گر چه زمینه لازم را برای تلقی سلامت به
عنوان حالتی از بهزیستی(نه صرفا نبود بیماری) فراهم ساخته ولی کافی نیست.
البته الگوهای جدید سلامت نیز به طور عمده بر ویژگیهای منفی تاکید دارند و
در آنها ابزارهای اندازه گیری سلامت اغلب با مشکلات بدنی(تحرک2، درد3، خستگی و اختلالات خواب)، مشکلات روانی (افسردگی4، اضطراب5 و نگرانی) و مشکلات اجتماعی(ناتوانی در ایفای نقش اجتماعی، مشکلات زناشویی) سروکار دارند. در دهه گذشته ریف6 و
همکارانش(1926) 6 الگوی بهزیستی روانشناختی یا بهداشت روانی مثبت را ارائه
کردند. بر اساس الگوی ریف بهزیستی روانشناختی از 6 عامل تشکیل می شود.
پذیرش خود(داشتن نگرش مثبت به خود) رابطه مثبت با دیگران(برقراری روابط گرم
و صمیمی با دیگران و توانایی همدلی)، خودمختاری(احساس استقلال و توانایی
ایستادگی در مقابل فشارهای اجتماعی) ، زندگی هدفمند ( داشتن هدف در زندگی و
معنا دادن به آن) رشد شخصی(احساس رشد مستمر) و تسلط بر محیط(توانایی فرد
در مدیریت محیط). الگوی ریف به طور گسترده در جهان مورد توجه قرار گرفته
است. ریف این الگو را بر اساس مطالعه متون بهداشت روانی ارائه کرد و
اظهار داشت مولفه های الگو، معیارهای بهداشت روانی مثبت است و این ابعاد
کمک می کند تا سطح بهزیستی و کارکرد مثبت شخص را اندازه گیری کرد.
از ویژگیهای عمده انسان آگاهی او از رفتار خود و برخوداری وی از نیروی
تفکر است، انسان می تواند از رفتار خود آگاه باشد و در برخورد با مسائل و
امور مختلف از نیروی تفکر خود استفاده کند، اما انسان همیشه از آنچه که
انجام می دهد آگاه نیست، به سخن دیگر گاهی انسان عملی را انجام می دهد که
اما از انگیزه رفتار خود یا هدف آن رفتار آگاه نمی باشد. وقتی والدین برای
اولین بار با این حقیقت روبرو می شوند که کودکشان استثنایی است واکنش آنها
پیامد هایی خواهد داشت، وجود کودک معلول ذهنی اثرات عمیقی بر روی نحوه
ارتباط یک یک افراد خانواده با هم و هریک از آنها با کودک معلول وارد می
سازد و همین اثرات ناخوشایند چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جویانه قابلیت
حل نیابند ضایعات جبران ناپذیری بر روان والدین، سایر نوباوگان خانواده
خصوصاً کودک معمول باقی می گذارد. واکنشهای شایع والدین ممکن است به صورت
احساس گناه1 ناکامی و محرومیت2 انکار واقعیت یا کتمان حقیقت3 اضطراب و نگرانی باشد میلانی فر(1347).
این قبیل واکنشها تا زمانی که به کنترل در نیایند و تعدیل نشوند نه فقط
سلامت روانی اعضای خانواده را به مخاطره می اندازند بلکه نوع تعامل و
ارتباط اعضای خانواده و کودک معلول ذهنی یا جسمی را پیچیده می سازد و در
نهایت موجب اضمحلال انرژی روانی و دیگر توانمندیهای آنان می شوند.
بیان مسأله:
حضور كودك عقب مانده ذهني در هر خانواده ساختار آن خانواده را تحت تاثير
قرار ميدهد و سلامت رواني خانواده به خصوص والدين را تحت الشعاع قرار
ميدهد، كودك بر اثر تعارضهاي شديد ميان اعضاي خانواده، كل خانواده را
درگیر بحران ميكند. ممكن است روابط خانوادگي، افزايش فشارهاي ناخواسته
جسمي، هيجاني و مالي ضعيف شود كودك عقب مانده ذهني ميتواند ضايعات و اثرات
جبران ناپذيري بر وضعيت بهداشت رواني خانواده وارد كند از جمله ايجاد
تشديد اختلافاتي زناشويي، جدايي، تحمل بار سنگين اقتصادي، افسردگي،
نااميدي، اضطراب، خجالت و خشم1 و بسياري از مسايل ديگر(بردن2،
1980). مراقبت مداوم از كودك عقب مانده ذهني اغلب براي والدين استرسزا
ميباشد زيرا اين دشواري هاي كودكان به طور اجتناب ناپذيري بر زندگي آنها
اثر ميگذارد(كرنيك3 و
همكاران، 1983). تحقيقات نشان داده است كه والدين كودكان عقب مانده ذهني
عموما در خطر مشكلات زندگي خانوادگي و دشواريهاي عاطفي قرار دارند(بكمن4، 1991 سينگر واوروين 1989).
به طور كلي خانواده كودك معلول به لحاظ داشتن كودكي متفاوت با ساير
كودكان با مشكلات فراواني در زمينه نگهداري، آموزش و تربيت آنها روبه روست.
اين مسايل همگي بر والدين فشارهايي وارد ميكنند كه سبب بر هم خوردن آرامش
و يكپارچگي خانواده ميشوند و در نتيجه انطباق و سازگاري آنان را تحت
تاثير قرار مي دهد. عزت نفس يكي از مهمترين عوامل تحول و شكلگيري شخصيت
است و نقش بنيادين در سلامت رواني دارد به گونهاي كه عزت نفس پايين و
شكلگيري احساس خود كم بيني در والدين زمينههاي آسيب رواني را فراهم
مينمايد( ولي زاده و همكاران و 1387).
عزت نفس5 مفهوم
روانشناختی بسیار عام و در عین حال بسیار مهم است اما به طور کلی می توان
عزت نفس را احساس ارزشمندی شخص تعریف نمود. احساسات و افکار مردم درباره
خودشان اغلب بر احساس تجارب روزانه تغییر پذیر است و به طور موقت بر احساس
فرد تاثیر می گذارند. البته عزت نفس، بنیادی تر از آن است که افت و خیزهای
معمول می توان نوسانات گذرایی بر نحوه احساستشان نسبت به خود ایجاد کند،
ولی این تاثیرات بسیار محدودند، بر عکس آنهایی که عزت نفس پایینی دارند افت
و خیزهای معمول می تواند زندگی آنها را دگرگون کند. عزت نفس معمولاً به
عنوان ارزيابي شخص از ارزشمندي خويش تعريف ميشود افرادي كه عزت نفس بالايي
دارند خودپذيرا و خود ارزشمند هستند. روانشناسان اجتماعي عزت نفس را
ارزيابي مثبت و منفي از خود ميدانند به طوري كه فرض مي شود عزت نفس تا
حدودي با ثبات است. عزت نفس يا همان احترام به خود يكي از خصوصيات مهم و
اساسي شخصيت هر فردي را تشكيل ميدهد و به طور حتم روي جنبههاي شخصي انسان
اثر ميگذارد و كمبود يا فقدان آن باعث عدم رشد ساير جنبههاي شخصيت به
صورت ناهماهنگ خواهد شد و حتي ممكن است باعث پدیدآیی بيماريهاي رواني
گوناگون مانند افسردگي، كمرويي، پرخاشگري1، ترس و... شود(بيابانگرد،).
عزت نفس بالا بستگي به شكلدهي ارزشها و استانداردهاي خود والدين دارد
همچنين به رفتار سالم بستگي دارد، زماني كه افراد از سلامتي كامل برخوردار
باشند ولی عزت نفس بالايي نداشته باشند در رفتار خود عزت نفس پايين نشان
ميدهند(شاطرلو،1386).
سلامت رواني يكي از مباحث مهمي است كه در رشد و بالندگي خانواده و جامعه موثر ميباشد. سازمان بهداشت جهاني2(2004)
سلامت رواني را به عنوان حالتي از بهزيستي كه درآن فرد توانمندي خود را
شناخته از آنها به نحو موثر و مولد استفاده كرده و براي اجتماع خويش مفيد
است تعريف ميكند. به طور كلي بهداشت رواني ايجاد سلامت روان به وسيله
پيشگيري از ابتلا به بيماريهاي رواني، كنترل عوامل موثر بروز آن، تشخيص
زودرس، پيشگيري از عوامل ناشي از برگشت بيماريهاي رواني و ايجاد محيط سالم
در برقراري روابط صحيح انساني است(ميلاني فرد، 1386).
با توجه به فراوانی کودکان عقب مانده ذهنی که هم بر جامعه و هم بر خانواده
بار مالی و بخصوص بار عاطفی و روانی به دنبال دارند و از سوی دیگر این
کودکان طبق اصل 130 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارایی حقوق هستند
ازجمله اینکه دولت موظف است برای این کودکان در حد توان خدمات آموزش و
رفاهی فراهم سازد. این در حالی است که یک کودک عقب مانده ذهنی در هر
خانواده ای ساختار خانواده را تحت تاثیر قرار داده و سلامت روان اعضای
بخصوص والدین را تحت الشعاع قرار می دهد بخصوص که کارکردهای روانشناختی
خانواده را مختل می سازد که بهترین این کار کردها عبارتند از:
الف) ابراز کردن: والدین و تک تک فرزندان باید اجازه ابراز احساس افکار و نظرات داشته باشند.
ب) اتحاد: خانواده باید یک سیستم متحد و هماهنگ باشد.
ج) ساختار و سازمان: خانواده باید دارایی چارچوب، ساختار و سازمان باشد.
د) معنویت و مذهب: خانواده باید ارزشهای مذهبی خود را به اعضای عرضه بدارد.
و) کنترل: خانواده باید اعضای خود را کنترل نماید(آلن 1 2001).